نقش عباس یمینی شریف در تاریخ ادبیات کودکان ایران
محمدهادی محمدی
ketabak.org
بهمن ماه ۱۳۹۹
پیشدرآمد
محمود کیانوش یکی دیگر از پیشگامان ادبیات کودکان، در سدهای که به دنیا آمده بود، از دنیا رفت. در سدهای که رو به پایان و چرخش به سده دیگر است، هر روز از شمار این کوشندگان کم و کم تر می شود. این قانون و جبر زندگی است و چاره ای جز پذیرش آن وجود ندارد.
کیانوش در جهش شعر کودک در ایران، نقشی بزرگ داشت. این کار را او به همراه پروین دولت آبادی پیش برد. اما کیانوش پس از دورهای کار و دوری از ایران، دیگر دوست نداشت در این زمینه سخن بگوید. بهطور رسمی خودش را در زمینه شعر کودک و نوجوان بازنشسته کرده بود. با این که همگان بر این نکته انگشت میگذارند که سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان برترین حاصل ذهن او بود، اما خودش این گونه نمیاندیشید، چنان که در جایی گفته است: راستش اگر میدانستم که درک و دريافت شعر جهانی در سرزمين من از حدّ شعر کودک و نوجوان بالاتر نخواهد رفت، حتماً برای کودکان و نوجوانان با اسم مستعار شعر میگفتم.[۱] تا جایی که از آن پس، اگر او را شاعر کودکان مینامیدند، برمی آشفت و دوست نداشت تنها به این عنوان نامیده شود.
این حق او بود و جایی برای خرده گیری نیست. حتا زمانی که ما در کار پژوهش تاریخ ادبیات کودکان ایران بودیم، او تنها کسی بود که در هیچ وضعیتی حاضر نشد درباره کوششهایش در حوزه ادبیات کودکان با پژوهشگران تاریخ ادبیات کودکان سخن بگوید. این هم باز حق او بود. اما در مورد کسانی که نظام نهاد کودکی و ادبیات کودکان را در ایران پایه گذاشتند، نگاهی داشت، که میتوان آن را نقد کرد. از جمله نگاه او به کوششهای پروین دولت آبادی است که چون درددلهای پروین دولت آبادی به طور خصوصی با ما درمیان گذارده شد از آن میگذریم. اما آنجا که کیانوش نظر خود را در باره یکی دیگر از پیشگامان شعر کودک به میان آورده است، با نوع نگاه او به این پدیده می توان ضعف تحلیل تاریخی ادبیات کودکان را تا اندازه ای دریافت
شکلگیری نهاد ادبیات کودکان در ایران و ستیزهای درونی آن
نهاد ادبیات كودكان ایران پدیده ای مدرن است كه فلسفه و سازههای آن از دوره مشروطه شكل گرفته و از آن پس با گذشت هر دهه پیشرفتهایی در حوزههای گوناگون داشته است. این نهاد از گونه نهادهای فرهنگی Cultural institution است كه خصلت ثانوی یا پسابنیادین Secondary institution نیز دارد. این نهاد به سبب سازوكارهای خود پدیده ای فرهنگی است و چون نسبت به نهادهای اولیه یا بنیادین Primary Institutions خانواده و آموزش و پرورش در موقعیت پسینی قرار دارد، بنابراین در دورهای بلند از تاریخ چند هزار ساله خود كه نهاد نبوده، تنها سازهای از این نهادها به شمار میرفته است.
نهاد ادبیات كودكان ایران در این دوره صد و اندی ساله، با کوششهای فردی و سازمانی گروههای شخصی یا دولتی، فلسفه و جایگاه خود را پیدا كرده است. به طور تقریبی میتوان گفت پس از پنجاه سال کوششهای فردی، ادبیات كودكان ایران در دهه چهل با آغاز به كار موسسههایی در این حوزه مانند شورای كتاب كودک و كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان نهادینه شد و از این پس موضوع ادبیات كودكان در ایران رسمیت یافت
تا این زمان فرا برسد، چهرههای برجستهای كه برای نهادینه كردن ادبیات كودكان ایران كوشش كردند، كارشان ابعاد چندگانه ای داشت. آنها برای رسیدن به این نقطه ناگزیر بودند، مفهوم و نهاد كودكی مدرن را در جامعه ایران معنا بخشند و سازههای آن را نیز پی بریزند. كار جانفرسایی كه اگر انجام نمیگرفت، نهاد ادبیات كودكان ایران نمیتوانست پیامد آن شكل بگیرد. عباس یمینی شریف یكی از كسانی است كه پیش از آن كه در شكلگیری نهاد ادبیات كودكان در ایران نقش داشته باشد، در شكلگیری مؤلفههای مفهوم و نهاد كودكی مدرن در ایران نقش داشته و كوشیده است
با این همه آثار او كه برای چند دهه در این زمینه و در زمینه ادبیات كودكان كار كرده و رنج برده بود، در دهه ۴۰ و ۵۰ كه ادبیات كودكان ایران میرفت كه چهرهای تازه بگیرد، مورد یورشهای زبانی قرار گرفت و خوار شمارده شد. در این كار دو نفر كه خود چهرههای برجسته دوران شدند، نقش داشتند، صمد بهرنگی و محمود كیانوش با نقدهای تند بر آثار او شالودههای این نگرش را پی ریختند. چرا این پدیده در حوزه ادبیات كودكان ایران رخ داد؟ آیا این موضوع ناشی از برخوردهای شخصی یا نقد خوشعیار و دادگرانه بود؟ گروهی ممكن است آن را ناشی از برخوردهای شخصی و گروهی نیز ممكن است آن را از روی انصاف نقد بدانند. هیچ كدام از این گرایشها نمیتواند واقعیت تاریخی پشت اندیشهها و کنشهای یمینی شریف از یک سو و صمد بهرنگی و محمود كیانوش را از سوی دیگر آشكار سازد.
نقش تاریخی یمینی شریف و کنشهای صمد بهرنگی و محمود کیانوش، بیش از آنكه در حوزه جهان نویسنده و نقد و منتقد بگنجد، نشان دهنده موضوع شكافته نشده سازوكارهای پیچیده شكلگیری مفهوم و نهاد كودكی در ایران است. در این مورد نقش خود صمد بهرنگی نیز در شکلگیری مفهوم و نهاد کودکی مدرن در ایران قابل اعتنا است. صمد بهرنگی در دهه چهل پرچم بخش دیگری از تحول در مفهوم و نهاد كودكی را در ایران بردوش داشت و با رفتار آرمان گرایانه خود توانست نگاه جامعه را به سوی كودكان محروم روستا و كودكان كار برگرداند. توجهای كه پس از او به كودكان روستایی شد، خود موضوع قابل بحث دیگری است. همچنین نقد محمود كیانوش بر آثار یمینی شریف نیز بیش از همه برآمده از زایش دو پای بلوغ در شعر كودک در دهه ۵۰ است
بنابراین این دو تن که خود نقش سازندهای در تحول مفهوم و نهاد كودكی در ایران داشتهاند، به سبب این كه در این تحول خود را میدیدهاند و نه دیگری را، فاقد درك درزمانی از تحلیل پدیدههای تاریخی بودهاند. از نگاه دیگر، آنها گذشتهای را كه خود بر دوش آن سوار بودهاند، محكوم کردهاند. شاید در منطق دیالكتیک این معنای نبرد كهنه و نو و زایش نو از دل كهنه را معنا بدهد كه در حقیقت اینگونه نیز میتواند باشد. اما باید به یاد داشت هنگامی كه جوانی میگذرد و تجربه جایگزین نیروی جوانی میشود، اندیشه كردن در نقش آنها كه تاریخ ساز بودند، میتواند راهنمای ارزندهای برای
آینده باشد
نگاه همزمانی و درزمانی در تحلیل تاریخی ادبیات کودکان ایران
اما برای رسیدن به یك پاسخ تاریخی كه جایگاه یمینی شریف را در تحول مفهوم و نهاد كودكی و ادبیات كودكان آشكار كند، نیاز است كه ریشههای این رفتار شكافته شود. ریشهشناسی این رفتار ممكن نیست، مگر اینكه ابتدا نگرش تحلیلی به این موضوع روشن شود. در تحلیل پدیدههای تاریخی همواره میتوان دو نگرش داشت. نخست اینكه آن پدیده را از زمانی كه در آن رخ داده است، خالی كنیم
گفته میشود Diachronic attitude یا اینكه پدیده را در بستر تاریخی آن تحلیل كرد كه به این نگرش، Synchronic attitude و با نگاه امروزی یا همزمانی تحلیل كرد
در تحلیلهای تاریخی كه در ایران در حوزه ادبی صورت گرفته است گاهی نگاه همزمانی جایگزین نگاه درزمانی میشود. در دهه گذشته، به نقد كشیدن اندیشههای فردوسی از سوی شاملو، تحلیل همزمانی این آثار بود. به گونهای كه شاملو با اندیشهها و سازوكارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه خود، جامعه و اندیشه فردوسی را نقد كرد و سبب سروصدای فراوانی شد. در این مورد ادبیات كودكان هم از این گونه نقد و تحلیل بینصیب نمانده است. بیگمان یكی از كسانی كه در تحلیلهای همزمانی دستاویز ستیز و خوارشماری قرار گرفت، عباس یمینی شریف بود. اندیشهها و آثار هنری او برای كودكان به ناحق از سوی صمد بهرنگی و محمود كیانوش به نقد بیرحمانه گرفته شد و توانایی و استعداد او خوار شمرده شد. چنین كاری از دو زاویه و دیدگاه قابل بررسی است
نخست اینكه از زاویه اخلاقی آن را بكاویم و آن را نشانهای از فروپاشی اخلاق نقد در جامعه بدانیم. این گونه دیدگاه بیشتر ارزشگرا است و فاقد مؤلفههای علمی. زیرا زندگی و رفتار صمد بهرنگی و محمود كیانوش نشان میدهد كه آنها خود انسانهای وارستهای بودهاند كه همواره در زندگی از این گونه رفتارها پرهیز داشتهاند. چنین نگرش اخلاق گرایانهای راه به جایی نخواهد برد. اما دیدگاه و نگرش تحلیل همزمانی و درزمانی نه تنها میتواند علتهای این نقدهای بیبنیاد را كشف كند، بلكه از سوی دیگر میتواند شالودههای تفكر تاریخی را در حوزه ادبیات كودكان ایران استوار سازد
.
موضوع نگاه همزمانی و درزمانی در مطالعات تاریخی، برگرفته از تحول در علم زبانشناسی است كه در ابتدای سده بیستم رخ داد. در این نگاه به زبان به عنوان موضوعی تاریخی نگاه میشود. كاشف این وضع فردیناند سوسور زبانشناس برجسته یا پدر علم زبانشناسی مدرن است. با توجه به زمان زندگی او كه در اواخر سده نوزدهم و بیستم بود و تاثیری كه از جامعهشناسی امیل دوركیم
گرفته بود، پی برد كه پدیدههای اجتماعی و زبانی را میتوان در دو برداشت همزمانی و اكنونی، بدون توجه به تحولات تاریخی كه پشت سرگذاشتهاند یا برداشت در زمانی و تاریخی بررسی كرد.
ضعف خِرَد انتقادی در تحلیل تاریخی ادبیات کودکان ایران
نگرش انتقادی به این موضوع میتواند بیانگر این باشد كه در دورهای كه این دو نقد در جامعه ایران سرازیر شد، جامعه ایران در شور احساسات غرق و از تنگناهای تفكر انتقادی در رنج بود. زبان صمد بهرنگی در پایین كشیدن یمینی شریف، نشاندهنده كممایگی عقلانیت انتقادی در جامعهای بود كه كم كم خود را در شور احساسات انقلابی غرق میکرد. صمد بهرنگی این ادبیات را از جلال آل احمد آموخته بود. آل احمد نیز این نگاه را كه آمیختهای از فرهنگ چپ استالینیستی، فردستیزی فردیدی و سنتهای مذهبی خانوادگی بود، خود در سالهای پرشور زندگی از جامعه برگرفته بود. این گونه نقد بیش از همه نشان میداد كه جامعه با پرچمداران تحول خود نامهربان بود
یكی دیگر از دلایل این نگرش در جامعه ایران، مطلقبینی یا سیاه و سفید دیدن پدیدهها است كه خود از نشانههای روشن ضعف خِرَد انتقادی است. اگر كسی در جایی نقطه ضعفی داشت، باید بدون توجه به نقش او در شکلگیری پدیدهها و بنیادهای مدرن به کنار گذاشته میشد. این مطلقبینی را در نگاه كیانوش میتوانیم ببینیم.
در آغاز دهه ۵۰ محمود كیانوش نیز به عنوان شاعری نامآور و توانا به نقد شعرهای یمینی شریف پرداخت و با نگاهی همزمانی، همهی عوامل تاریخی را از آثار یمینی شریف كنار زد و او را كسی دانست كه بدون استعداد لازم به كار شاعری كودكان پرداخت: رفته رفته از میان کسانی که دل به تعلیم و تربیت کودک سپرده بودند تنی چند به نیاز عمیق کودک امروز به شعر پی بردند و خود به ساختن شعر ویژه کودک پرداختند. جبار باغچهبان و عباس یمینی شریف از آن جمله بودند، که اولی پاکدل و بیادعا بود و دوستدار واقعی کودک، و میکوشید که چیزهایی شعر گونه برای کودکان در حد نیازی که خود در باغچهاش به آنها داشت، بسازد. و اما دومی هرگز باور نکرد که شاعر نیست و آنچه که میسازد نه شعر است، نه حتی وسیلهای برای سرگرمی کودکان چنانکه انتظارشان را از شعر گمراه نکند و بتوانند میان آگهیهای منظوم بازرگانی و شعر تفاوتی بگذارند، و باز باور نکرد که قبول او نشانه خالی بودن میدان بود، نه پهلوانی او. اما به هرحال او و امثال او هم جای خود را دارند در آغاز کردن کار، آغازکنندگان، بیمایه و مایهور، شایسته احترامند، مایهورانشان میمانند وبیمایگانشان میروند.[۲
كیانوش فرض را بر این گذاشته بود، كه جامعه در دهه بیست و سی باید یك كیانوش یا همسان كیانوش در شعر كودک خلق میکرده است. اما چرا جامعه ایران به راستی در دهه بیست و سی شاعری مانند كیانوش برای كودكان ایرانی خلق نكرد؟ پاسخ به این پرسش نیز نشان دهنده این است ادبیات كودكان كه در آن دو دهه به نهاد تبدیل نشده بود، ظرفیت خلق چنین كسی را در شعر كودک نداشت، این نداشتن ظرفیت یا به گفته كیانوش خالی بودن میدان، تنها به موضوع فرد شاعر برنمیگردد، بلكه ظرفیتهای جامعه و آموزش و پرورش بیش از همه در پیدایش این پدیده مؤثر بوده است. حتی میتوان كمی موضوع را بیشتر گسترش داد. در دهه ۴۰ و ۵۰ تنها دو نام در عرصه شعر كودك میدرخشیدند. اما چند دهه بعد شعر گفتن به سبک و شیوه این دو شاعر، به پدیدهای رایج تبدیل شد
نگرشی از گونه كیانوش، بر مبنای تحلیلی كه برپایه آن این مقاله نوشته شده است، جابهجاكردن نگرش همزمانی با نگرش درزمانی است كه خود به پدیدهای دیگر میرسد كه به آن نابهجایی تاریخی
گفته میشود Anachrony
نابهجایی یا پریشان زمانی در تحلیل موقعیت تاریخی آثار ناگواری برجامعه ما گذاشته و میگذارد. به گونهای كه کنشها و کوششهای پیشگامان شكسته و کمارزش جلوه داده میشود. به راستی اگر با نگاه همزمانی به آثار نمایشی یا شعری جبار باغچهبان نگاه شود، چه نامی به این آثار داده میشود؟ بزرگترین مشكل یمینی شریف این بود كه در جای خود و در زمان خود دیده نشد، بلكه از قاب زمان خود بیرون آورده شد و در قاب زمانه دیگری سنجیده شد
مشكل كیانوش در این بود كه خالی بودن میدان را تنها در چارچوب فرد میدید و نمیدانست آنچه كه به عنوان نهاد ادبیات كودكان شكل میگرفت، بیش از آنكه نقش فرد در آن مؤثر باشد، نقش جامعه در آن مؤثر بود. به سخن دیگر و از جنبه معناشناسی متنها را Context زمینههای اجتماعی متنها
به وجود میآورند. آن متنهایی كه یمینی شریف خلق كرده است، نتیجه زمینههای اجتماعی متنی است كه در آن متن خلق شده است. صمد بهرنگی و كیانوش در زمینههای متنی دیگری به خلق اثر پرداختند. شوخی یا بیرحمی زمانه این است، كه امروزه آثار صمد بهرنگی گاهی به همان شیوهای به نقد گذاشته میشود كه خود دیگری را نقد كرده بود. كه البته این نگاه همزمانی به آثار او نیز ناپخته و ناشی از بیتجربگی است. شاید روزگاری دیگر نیز با آثار شعری كیانوش این گونه برخورد شود
همساز كردن سامانه آموزش و پرورش با نیازهای جامعه
با توجه به محدود بودن نقش فرد و گستردگی نقش زمینه متنی، عباس یمینی شریف در كدام زمینه متنی رشد كرد؟ عباس یمینی شریف یكی از سازندگان نهاد كودكی مدرن در ایران، همه زندگیاش را در راه شناخت این كودكان و تحول در نگاه به مفهوم كودكی و بهبود اوضاع اجتماعی و فرهنگی آنها گذاشت. اگرچه او در این راه یگانه نبود، اما در موقعیت دشواری قرار داشت. این موقعیت دشوار شامل حال همه كسانی میشد كه كودكان پس از انقلاب مشروطه بودند.
در این دوره نوگرایی سیاسی كه حكومت قانون و مردم سالاری بود، اگرچه رو به خاموشی میرفت، اما کوشش برای نوگرایی از سوی چهرههای اجتماعی و فرهنگی از هر سو زبانه میکشید و راه خود را باز میکرد. یكی از جنبههای نوگرایانهای كه گروهی از پیشگامان دوره مشروطه آغاز كردند و به فرزندان خود در دوره بعد سپردند، تحول در مفهوم و نهاد كودكی در ایران بود. اگر پدران و مادران نسل یمینی شریفها در دوره مشروطه كوشش كردند، گرههای سیاسی و اجتماعی در راه حكومت قانون و ساخت سازههای نوگرایانه را باز كنند، اما به عمق رساندن این پدیده به دست آنها ممكن نبود و باید این كار در دوره بعدی از تاریخ انجام میشد. دوره رضاشاه، اگرچه درهای تحولخواهی سیاسی بسته ماند، اما درهای تحولخواهی اجتماعی با شتاب هر دم فزاینده رو به بازشدن گذاشت.
در تحولخواهی اجتماعی، بنیاد كار بر آموزش و پرورش استوار است و از این رو كار با كودكان از اهمیتی فراوان برخوردار است. این تحولخواهی بیش از همه خود را در راهاندازی مدرسههای نو نشان میداد. مدارسی كه البته در آن زمان با خواست عموم مردم همگام نبود و گوشههایی از بازدارندههای نوگرایی را در این سرزمین نمایش میداد. در اینباره خود یمینی شریف میگوید: مدرسههای آن زمان برخلاف مكتبها با جامعه هماهنگ نبودند و نوعی دوگانگی بین مدرسه و جامعه وجود داشت. مدرسه به علل مختلف نمیتوانست با جامعه بجوشد و یكی شود و خواستهای جامعه را برآورد. البته در آن زمان تباین بین جامعه و مدرسه به شدت چند دهه بعد نبود. ولی به هرحال یکدل و یکسو نبودند.[ ۳
پس نخستین كار این گروه از نواندیشان همساز كردن سامانه آموزش و پرورش با نیازهای جامعه بود. كاری كه خودبخود به خانواده و دگرگونی در آن ره میسپرد.
یمینی شریف در سال ۱۲۹۸ در مركز تهران در محلههای پیرامون بازار معروف به پامنار زاده شد. بخشی از كودكی خود را نیز در ده دربند كه در کوهپایههای البرز بود، گذراند. زندگی در شهر با فضاهای سنتی، و زندگی در دامن طبیعت سبز و سنگی كوه و زندگی در كنار برخی از چهرههای برجسته دوران مانند فرخی یزدی، شاعر ستیزهجو برای او چیزهای بسیاری داشت كه بیاموزد. آنگونه كه خود بیان میکند، آموزش دوگانه در مدرسههای نو و مكتبخانه جنبههای گوناگونی از چهرههای دگرگون شونده جامعه را آشكار میکرد.
او در شهر ترانه سرایی میآموخت و در مكتبخانه و هیئتهای مذهبی سرودههای سوگوارانه. در حقیقتبخش نخست زندگی او یا دوره كودكی و نوجوانی او به درك ناسازوارههای در كنار هم گذشت. به گونهای كه در تحلیلی كه پس از آن از نقش مكتب خانه كرده است، چنین گفته: با آنكه مكتب به سنتی قدیم و به دست كسی كه تخصصی در تعلیم و تربیت نداشت اداره میشد، چون روش آن تجربی و بر سبیل سنت و عادت بود با خواستهای جامعه آن زمان تطبیق میکرد و همگام بود. درسها و فعالیتهای مكتب در متن زندگی آن روز جامعه بود. مكتب چنان تربیت میکرد كه جامعه میخواست و جامعه محصولی میخواست كه مكتب میتوانست بدهد.[ ۴
یمینی شریف در همین حال كه در مدرسه درس میخواند، به مكتب خانه نیز فرستاده میشد. آن گونه كه خود میگوید: بین كلاس چهارم و پنجم ابتدایی به این علت كه دبستان تجریش بیش از چهار كلاس نداشت، از رفتن به مدرسه محروم بودم. ولی در عوض به مكتب میرفتم. هنگام تحصیل در دبستان نیز تابستانها مرا به مكتب میگذاشتند كه بیكار و بیبرنامه نمانم و هیچگاه نیز مزه بازی و تفریح و شادی را نچشم. با رفتن به مكتب و مدرسه و زندگی در شهر و ده، ناچار تحت تأثیر دوگانه فرهنگ زمان واقع شدم. خارج از مكتب تأثیر جنبه رنگ گرفته از فرهنگ غرب، از جمله شعرها و تصنیفهای جدید، در مكتب تحت نفوذ فرنگ سنتی و مذهبی از جمله شنیدن و خواندن اشعار مذهبی مانند نوحهها، مدایح اولیا و انبیا و اشعار خوش آهنگی كه بریا سینه زنیها ساخته میشد و در تمام سال بخصوص ماه محرم وراج كامل داشت. خارج از مكتب میخواندیم:
مرغ سحر ناله سر كن
داغ مرا تازهتر كن
زاه شرر بار این قفس را
برشكن و زیر و زیر كن
بلبل پربسته، ز كنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
در مكتب كه محل آن یا در مسجد یا در تكیه بود میخواندیم و سینه میزدیم
در كرب و بلا قحطی آب است عموجان
در كرب و بلا قحطی آب است عمو جان
رسان آبی به طفلان
رسان آبی به طفلان[۵
این دوگانگی در ساخت شخصیت پدیدهای بود كه البته دامن چند نسل از ایرانیان را گرفت و همچنان نیز مردمی كه بین سنت و مدرن اسیر ماندهاند، با یک دست گذشته را پیش میکشند و با دست دیگر آن را پس میزنند. وضعیت ناگواری كه برای كودكانی مانند او از این ناسازواری به جای مانده است، ریشههای ناكامی در تحول از سنت به مدرن را در ایران نشان میدهد. یمینی شریف درباره ویرانگری شخصیت كودک از سوی مكتبدار خاطرهای تكاندهنده دارد.
او به یاد میآورد كه: مكتبدار كه او را آمیرزا میگفتند همیشه مراقب رفت و آمدهای مردمی بود كه از نظر او اعیان و اشراف و پولدار بودند. هر وقت خبردار میشد كه چنین اشخاصی گذارشان به كوچه مجاور مكتب میافتد، بچه مکتبیها را آماده میکرد وشعری را كه قبلاً به آنها یاد داده بود، به یادشان میآورد. و به محض اینكه شخص مورد نظر به مكتب نزدیک میشد، بچهها را به صورت گروه سرودخوانان در میآورد آنها را به پیشباز آن شخص میبرد و در برابرش نگه میداشت. و به بچهها فرمان میداد كه شعر خود را بخوانند. من هم در میان آنها بودم و میخواندم
سلام علیكم ایا با سخا كنم عرض بر خدمتت برملا
فقیران كاتب به مكتبسرا دعا میکنند بر تو صبح و مسا
الهی تا جهان باشد تو باشی زمین و آسمان باشد تو باشی
زمین و آسمان و چرخ گردان دل ناشاد ما را شاد گردان
شعر كه تمام میشد، پولی از آن عابر متشخص میگرفت و راه را برایش باز میکرد. دل ناشاد ما به همان حال كه بود باقی میماند ولی دل آمیرزا شاد میشد.[ ۶
چنین خاطراتی كه از ذهن او برآمده نشان میدهد كه چگونه نهاد كودكی در این جامعه دستاویز حرص و آز مكتبدار بیسوادی قرار میگرفت كه برای اندوختن مال شخصیت كودكان را ویران میکرد. به گونهای دیگر میتوان گفت كودكی كه در مكتبخانه راه گدایی را میآموخت، پس از آن ممكن بود كه این كار را عیب و ننگ نشمارد و خود زمانی دیگر دست به این كارها بزند.
جایگزینی شالودههای کودکی نو، با بنیادهای سنتی کودکی
گذار از میان این ناسازها و ویرانی بنیادهای كودكی پدیدهای ساده نبود كه یمینی شریفها بتوانند با آن كنار بیایند. همانگونه كه در دهههای بعد ثابت شد، نقش آنها چنین بود كه نه تنها روند منفی ویرانی بنیادهای سنتی مفهوم كودكی را در ایران بازبدارند، بلكه با حركتی اثباتی روند مثبت شكلگیری نهاد كودكی مدرن را نیز پایه بگذارند.
به گفته او، پس از آن كه آقای بهمنیار استاد برجسته ادب فارسی شعرهای او را میبیند، او را با یكی دیگر از سازندگان این حلقه آشنا میسازد.
یمینی شریف خود در این باره میگوید: چند شعر نیز به فارسی برای كودكان سرودم و آنها را نیز به نظر او رساندم او علاوه بر اینكه بر تشویق و تحسینم افزود مرا به معلمان دانشسرا از جمله آقای ابراهیم بنی احمد به عنوان شاعر و نویسنده آینده كودكان معرفی كرد. آقای بنی احمد علاوه بر تشویق و تحسین گفت:«من باید مجلهای را برای كودكان به وجود بیاورم و اشعار تو را در آن به چاپ برسام. و مرا بر آن داشت كه به گفتن اشعار كودكان ادامه دهم تا گرفتن امتیاز مجله عملی شود. من از تشویقها و وعده او چنان به شوق آمدم كه در هرجا و همه وقت چه در مدرسه چه در خانه، چه در كوچه چه در اتوبوس شعر میگفتم و بر روی كاغذ پارههایی كه همیشه در جیب داشتم، مینوشتم».[۷
كافی است آن روزگار را كه برای كودك هیچ ارزشی قائل نبودند، با امروز بسنجیم. نشریه درآوردن برای كودكان بهگونهای حركتی مجنونوار بود كه جامعه ظرفیت پذیرش آن را نداشت. اما آنها باید این كار را انجام میدادند و دادند. نتیجه این شد كه كودكان و سامانه آموزش و پرورش فكر كرد كه میشود برای كودكان این مرز و بوم هم نشریههای نخصصی و متناسب با ظرفیتهای شناختی آنها منتشر كرد. اما به گفته خود یمینی شریف این كار آسان نبود. همواره با خون دل همراه بود. به گفته خودش:«روزهای سختی بود با هزار خون دل با هزار جان كندن شعری میگفتم، كتابی فراهم میكردم بغل میزدم و به چاپخانه میبردم و به حساب جیب خودم به دستگاه چاپ میدادم. توزیع كننده هم خودم بودم، كتابها را به كتابفروشیها میبردم كه آن روزها دكههایی بودند كنار خیابانها و بعد كه میرفتم برای حسابرسی تازه چیزی هم بدهكار میشدم.[ ۸
اما به سبب دگرگونی در نگرش اجتماعی نسل جوان در دهه ۴۰ و تحولات فكری كه ریشه بسیاری از آنها بیرونی بود، به ناگهان ارزشهای ساخته شده در برخی از حوزههای فرهنگی به شدت به پرسش گرفته شد. در زمینه ادبیات كودكان قرعه به نام صمد بهرنگی افتاد كه با ادبیاتی آتشین یمینی شریف را بر صندلی متهم بنشاند و دربارهاش اینگونه داوری كند: وصفی كه آقای یمینی شریف در اثر خود از «بچههای بد» و «لولو» میکند، درست وصف میلیونها بچه فقیر و كارگر و قالیباف و ولگرد هموطن ماست.
ایشان خیال میکنند همه بچههای ایران و حتی دنیا مثل آن چند نفر بچه تی تیش مامانی دور و برشان هستند با موهای روغن زده و شانه خورده كه اتوی شلوار كوتاهشان خیار تر را به دو نیم میکند و هرگز در ملأ عام فحش از دهنشان شنیده نمیشود و داد هم نمیزنند و توی خاکروبهها نمیلولند و صبح تا شام توی خیابانها و رستورانها بلیت بخت آزمایی هم نمیفروشند و چوب رختی و روپوش لباس و آب یخ و غیره هم دوره نمیگردانند و در زیرزمینهای نمور و تاریک هم قالی نمیبافند و... بس نیست؟
این همه بچه كه صبح تا شام در كوره تجربههای تلخ زندگی میپزند و جزغاله میشوند به نظر آقای یمینی بچههای بدی هستند اما آن چند بچهای كه هنرشان فقط داد نزدن و فحش ندادن و تروتمیز بودن و با قاشق و چنگال غذا خوردن و اطاعت از پدر و مادر است، بچههای خوب و نمونهاند. [۹
اما مشخص نیست كه یمینی شریف چگونه هوادار آن چند بچه تی تیش مامانی بوده است و با كدام دلیل آن بچههای محروم را نمیدیده است. او آموزگاری پیشرو بوده است كه در بیشتر دورههای زندگی خود كوشش كرده است كه جریان آموزش و پرورش نوگرایانه و خلاق را به همراه همفكران اندک خود جا بیاندازد. اما دگرگونیهای فكری جامعه ایران و گرایش به اندیشههای انقلابیگری از هرگونه و جنس آن اجازه نمیداد كه زیرساختهای فرهنگی كه از دوره رضا شاه با شتاب پا گرفته بود، به درستی ارزیابی شود. به همین دلیل به پرسش گرفتن یمینی شریف، به پرسش گرفتن روند شكلگیری نهاد كودكی در این سرزمین بود. برخی از گرایشهای جوان و نخبه جامعه با اندیشههای آنارشیستی و انقلابی در جهت بههم زدن وضع موجود بودند و از دیدگاه آنها یمینی شریف نیز یكی از پایهگذاران وضع موجود بود. یكی از دشواریها این بود كه جامعه درک عمیقی از مناسبات نوگرایانه یا مدرن نداشت و البته اكنون هم ندارد.
صمد بهرنگی به عنوان یک نویسنده انقلابی در حقیقت به جنگ نظم موجود رفته بود، هنگامی كه میگفت: «مقدمهای كه برای «فرزندان عزیز» (لابد همان تی تیش مامانیها) نوشتهاند نشان میدهد كه ایشان واقعاً باورشان شده كه رسالت رهبری كودكان این مملكت (اقلاً از مدتها پیش) به عهده ایشان گذاشته شده. ملاحظه بفرمایید: از بیست و پنج سال پیش تصمیم گرفتم كه عمر خود را وقف شما كنم... این اعتقاد هیچوقت در من سست نمیشود كه كلمات وسیله رساندن معنی از فكری به فكر دیگر است. (البته منظور استاد اینست كه كلمات وسیله رساندن فكر از كسی به كس دیگر است. فقط غلط چاپی بیاهمیتی رخ داده.).. من آنقدر مینویسم و میگویم تا همانطور كه تا به حال پیروز شدهام بعدها هم پیروز بلكه پیروزتر باشم...من نمیدانم پیروزی در مجموع معتقدات آقای یمینی شریف چه مفهومی دارد. باید خودشان زحمت قبول بفرمایند و لطفاً توضیحی بدهند. اما میشود از ایشان پرسید كه حاصل این ۲۵ سال رسالت و خود را وقف كردن و پیروزی دایمی چیست؟ [۱۰
تولید معنا برای شکلدهی نهاد کودکی و ادبیات کودکان در ایران
اكنون كه از هر دو زمانه، یعنی زمانه آغاز كار یمینی شریف و زمانه كار صمد بهرنگی دورتر شدهایم و به همان نسبت هم با فروكش كردن جامعهای درگیر احساسات انقلابی و رشد نسبی عقلانیت انتقادی میتوان گفت كه حاصل آن بیست و پنج سالی كه یمینی شریف و اندک همراهان او برای كودكان كار كردند، تحول در چند سازهی بنیادی از نهاد كودكی بود.
این سازههای بنیادین از بهداشت آغاز میشد، پوشاک و اسباب بازیها و سرگرمیهای آنها را دربرمی گرفت، و سپس به آموزش و پرورش، ادبیات كودكان و حقوق كودک منجر شد. اگر تحول همه جانبه در نهاد كودكی در آن بیست و پنج سال به دقت كاویده شود كه در کتابهای تاریخ ادبیات كودكان ایران از جنبه ارائه سند، كاویده شده است، حاصل آن رسالت مشخص میشود.
صمد بهرنگی به عنوان آموزگار و نویسنده محرومترین كودكان لایههای اجتماع، به سبب نگرش دوران و به سبب بیتجربگی و جوانی خودش، تحول در نهاد كودكی را هنگامی حقیقی میپندارد كه جامعه كودكان فرودست جامعه خود را هستی و زندگی دوباره ببخشد. این درخواست، البته بسیار شریف و انسانی است، اما جامعه تنها از كودكان فرودست تشكیل نشده است. نگاه به نهاد كودكی هنگامی اثرگذار خواهد بود كه تمامی طیفها و لایههای آن دیده شوند. به همین دلیل در امتداد همین نقد صمد بهرنگی خطاب به یمینی شریف میگوید: در نظم «كلید مادر» بچهای میگوید كه مادرم یک دسته كلید دارد، و وسط آنها یک كلید سفید «بچه خوب كه باشم بد نباشم- به سر و روی خودم خاک نپاشم» مادرم گنجه را باز میکند و «خوردنیها همه جور پیدا میشه، اما وقتی كه كثیف و بد باشم- خاك و آشغال به سر و روم بپاشم – بریزم روی لباسم همه چیز – نباشد دست و پام تمیز – كلید از جیب مامان درنمیاد – كاری از دست كسی برنمیاد.»
اگر میخواهی شكمت سیر باشد و انواع شیرینیها و خوراكیها گیرت بیاید، باید خودت را تمیز نگه داری و خاک و آشغال به سر و رویت نپاشی. میشود از آقای یمینی شریف پرسید كه واقعاً اگر آن بچه ساكن گودهای كوره پزخانههای جنوب تهران لباسش را تمیز نگه دارد و آن بچه قالیباف زردنبو خودش را شیک و پیک كند (كه هیچگونه امكانی برای این كار نیست) نان خامهای و پلو گیرش میآید؟ [۱۱
كه باید گفت، بدون كمترین شكی، نقطه تحول در سازه كودكی مدرن، رعایت بهداشت كودكان است. یعنی اگر بهداشت كودكان رعایت شود، مرگ و میر آنها پایین میآید و آن گاه موضوع آموزش و پرورش و ادبیات كودكان نیز معنا پیدا میکند. در تاریخ ادبیات کودکان ایران جلد سوم به این نكته اشاره کردهایم كه كارهایی كه در زمان میرزا تقی خان امیركبیر با عنوان مشاركت دولت در امر آبله كوبی كودكان انجام شد، سرآغاز همه آن تحولاتی است كه در یک صد و پنجاه ساله اخیر در موضوع زیست و فرهنگ كودكان شاهد آن هستیم. بدون توجه به این مقوله نمیتوانستیم به تندرستی كودكان و در نهایت به ادبیاتی در گامهای بالاتر برسیم. مشكل صمد بهرنگی به عنوان یك انقلابی این است كه برپایهی نظام دو قطبی مجبور شده است كه دربرابر تحول در بهداشت كودكان، تحول در بهداشت كودكان فرودستترین لایههای اجتماع را بگذارد. البته باید گفت كه كار خود صمد بهرنگی در داستاننویسی با چنین شخصیتهایی نیز بخشی از تحول نهاد كودكی مدرن در ایران بوده است كه در جای دیگر باید به آن پرداخت.
هنگامی كه یمینی شریف و گروه اندک پیشروان آموزش و پرورش ایران كار در زمینه پایهگذاری مفهوم و نهاد كودكی مدرن را در ایران آغاز كردند، كودكان جامعه ایران از دوره مشروطه با گذشت هر دهه در سازههای نهاد كودكی كه بهداشت، پوشاک، بازیها سرگرمی و اسباب بازیها، آموزش و پرورش و حقوق كودک است، گام به گام پیش رفته است. در دورهای كه یمینی شریف كار خود را آغاز كرد، نرخ مرگ و میر كودک ایرانی نسبت به دوره مشروطه پایین آمده بود، اما هنوز بهداشت عامل اصلی و پایهای در تحول نهاد كودكی بود. به همین دلیل است كه یمینی شریف با سنجیدهترین سخنان موقعیت كاری خود را شرح میدهد: مرا مسخره میكنند كه دربارهی مگس شعر گفتهام یا دربارهی تیر كمان و بچههای سنگپران. اینها كه مسخره میكنند آن روزها كجا بودند كه كلهی دهها بچه میشكست دهها چشم معیوب میشد. حالا دیگر از این بازیها خبری نیست. بچههای امروزی دیگر تیر و كمان نمیشناسند، اما آن روزها هر بچهیی تیر و كمانی داشت. پدر و مادرها میآمدند پیش من میگفتند فلانی تو كه برای بچهها كار میكنی و مهمتر تو كه مطبوعاتی هستی برای این تیر و كمان فكری بكن، و من میگفتم:
آی بچه جان، آی بچه جان
سنگ توی كوچه نپران
سنگ میزنی، سر میشكنی
خدا نكرده ناگهان
من به روستاها میرفتم به كویر میرفتم یکبار سقف اتاقی دیدم سیاه از مگس، بچهیی دیدم با كپهیی مگس روی صورتش انگار كه صورتش را زغال مالیده بود. در مقابل اینها نمیشود ساكت بود باید برای بچه میگفتم كه پاهای مگس ناخوشی میآورد. و این بچه، وقتی شعر مگس را میخواند ناخوشی را از خودش دور میكرد. من كه برای دل خودم شعر نمیگفتم، من مطبوعاتی بودم، جریانات روز را میدیدم متأثر میشدم و میگفتم.[ ۱
اكنون تصور كنید كه یمینی شریف شاعر كودک نبود، و یک بهداشت كار یا یک پزشك كودكان بود. او باید چگونه با یكی از اصلیترین سازههای نهاد كودكی مدرن كه بهداشت و پایین آوردن مرگ و میر است، برخورد میکرد. برای كسانی كه در آن دوره دست اندركار ساختن نهاد كودكی مدرن بودند، پدیده توجه به بهداشت كودكان بسیار رایج بوده است. در این زمینه كاری كه باغچهبان در مرند سال ١٢٩٨ برای مداوا و معالجه قارچهای كچلی كودكان كرده است، گواه بسیار روشنی بر تحول و پیشرفت گام به گام سازههای نهاد کودکی در ایران است: «خاطرهی پر ادبار اولین روزی را که وارد کلاس درس شدم تا به امروز از یاد نبردهام. هوای کلاس به اندازهای تهوع آور بود که به محض ورود احساس سرگیجه کردم. منظرهی سرهای کچل و بدنهای چرک و کثیف شاگردان قابل توصیف نیست. البته همانطور که بعدها برایم روشن شد بیماری کچلی و تراخم و غیره منحصر به آن مدرسه نبود. حتی در شهرهای بزرگی مانند تبریز و شیراز وضع به همین منوال بود. یکی از کارهای روزانهی من مبارزه با کچلی شاگردانم بود. چون از خود پولی نداشتم از آشنایان اعانه میگرفتم و به مصرف دوا و درمان و تمیز کردن آنها میرساندم، حتی صابون میخریدم و همراه دستورهای بهداشتی برای مادران شاگردان فقیر خود میفرستادم که سرولباس بچههایشان را بشویند.»[ ۱۳] و این درست همان كاری بوده كه یمینی شریف در شعرهایش به آن پرداخته است. این پدیده البته مختص به ایران نیز نبوده است.
برای این كه مشخص شود، كه این تحول ویژهای این سرزمین نبوده ، و در كشورهای دیگر هم كم و بیش چنین تحول همسانی صورت گرفته است، با نگاه به تاریخ ادبیات كودكان جهان به سراغ آلمان میرویم. در سده نوزدهم در شهر فرانكفورت، پزشكی به نام هاینریش هووفمن Heinrich Hoffmann زندگی میکرد كه به سبب نوشتن كتابی برای جشن تولد كودك سه سالهاش در سال ۱۸۴۴ به نام «بچه ژولیده مو»[۱۴] یا پیتر شرور همان مسیری را پیشتر در ادبیات كودكان رفته بود که بعدها کسانی مانند یمینی شریف پیمودند. هووفمن در یكی از این داستانها به نام «داستان بسیار غمانگیز بازی با فندک»، به یكی از دردها و زخمهای جامعه آن روز آلمان اشاره دارد.
در آن روزگار به سبب وجود کبریتهای فسفری، جان بسیاری از كودكان در خطر بود. هووفمن برای هشدار دادن به بچهها این داستان را نوشت و آنها را اندرز داد كه با اینگونه از کبریتها بازی نكنند. دكتر هووفمن با توجه به فضای آلوده شهر فرانكفورت در آن زمان، داستانهای دیگری نوشت كه در تحول بهداشت زیستی كودكان مؤثر بود. هووفمن خود در خاطراتش میگوید كه موضوع مهم در آن روزگار این بود كه از چه راههایی میتوان بهداشت كودكان را بالا برد. به همین جهت ادبیاتی آفرید كه عمیقاً درگیر با سازههای شكلدهنده نهاد كودكی بوده است. بخشی از داستان او چنین است:
ببینید، او این جا ایستاده،
پیف! بچه ژولیده موی!
او نمیگذارد
ناخنهای دو دستش را بگیرند
ناخنهایش تقریباً عمر یك ساله دارند
نمیگذارد موهایش را شانه كنند
هركس او را ببیند میگوید پیف
بچه ژولیده موی كثیف![ ۱۵
سازههای بنیادی، پیش نیاز نهاد کودکی و ادبیات نو کودکان
اكنون اگر جایگاه هووفمن را با یمینی شریف جابهجا كنیم. یكی پزشك كودكان، دیگری آموزگار كودكان، اما هر دو در یک نقطهای نویسنده و شاعر كودكان. این نكته آشكار میشود كه ادبیات كودكان برای اینكه به مرحله مدرن خود برسد، نیاز داشته است، بر روی چند سازهی بنیادی كه نخستین آنها بهداشت و كاهش مرگ و میر كودكان بوده است، بایستد. هووفمن در خاطرات خود کوچههای آلوده فرانكفورت را سرچشمه همه بیماریهای كودكان میداند. این موضوع را یمینی شریف به خوبی میدانست، چنان كه بارها در این زمینه در هرجا سخن گفته است.
در یكی از سرمقالههای بازی كودكان او در اینباره میگوید: كوچه مركز نشر و تأثیر بیماریهاست. از كوچه اقسام ناخوشیهای جلدی و تراخم توسط بچههای بوالهوس بخانه منتقل میشود. اگر با دقت كامل در یكی از کوچههای شهر تهران كاوش كنید از ده نفر كودک ولگرد یكی را كچل و سه تای آنها را مبتلا بمرض تراخم پیدا میکنید تقصیر ولگرد شدن اطفال بیشتر بگردن پدر و مادر و مخصوصاً معلمان آنها میباشد…این ولگردیهای كوچك مقدمه ولگردیهای بزرگ است بوالهوسی و چاقوكشی و قماربازی از كودكی آغاز میگردد[۱۶
به سخن دیگر باید گفت، یمینی شریف و همكاران او در این دوره در كار شاعری و نویسندگی كودک برای جامعه تولید معنا میکردند تا روند تحول مفهوم كودكی در آن شكل بگیرد. هنگامی كه كودك از جنبه بهداشتی، پوشاک، حقوق اجتماعی و حقوق كودک وضعیت ناگواری داشت، ادبیات كودكان آن سرزندگی و شادی را نمیتوانست داشته باشد. نمیتوانست تنها به موضوعها و درونمایههایی كه وصف زیبابیهایی زندگی و طبیعت بود، اشاره داشته باشد. آیا تاكنون كسی از پژوهشگران به این موضوع توجه كرده است كه چرا توصیف زیباییهای طبیعت و زندگی در شعر دو شاعر برجسته دهه چهل از شاعر دوره پیش از خود یعنی یمینی شریف بیشتر است؟ این پدیده دقیقاً از تحول اجتماعی در نهاد كودكی سرچشمه گرفته است.
اما همواره این گونه نبود كه جامعه ارزش كارهای یمینی شریف را نشناسد. كسانی در این میان بودند كه با ظرافت تمام درباره نقش او در تحول مفهوم و نهاد كودكی مدرن در ایران داوری کردهاند. زهرا خانلری به عنوان یكی از فرهیختگان فرهنگ و ادب این سرزمین درباره كاری كه یمینی شریف در نشریه بازی كودكان ارائه داده است، این گونه به داوری نشسته است: تاکنون بچههای ما با قصههایی که پر از ترس ور لرز بود خود را سرگرم میکردند و یا مجبور بودند نصایح فصیح و بلیغ پدر و مادر خود را بشنوند. طلسم این کار بدست شما گشوده گشت شما بوجود کودکان ما اهمیت دادید و با ذوق مخصوص خود برای آنها مجله منتشر ساختید مجله شما کاملاً با روحیه اطفال سازگار است بانها هم هنر میاموزد هم ادب هم بازی یاد میدهد هم بهداشت.[ ۱۷
این داوری روی نکتههای برجستهای انگشت میگذارد. نخست اینكه خانلری روشن میسازد یمینی شریفها به وجود كودكان اهمیت دادند، سپس در سازهای هماهنگ نه تنها به بهداشت آنها توجه كردند كه بازی و هنر آنها را نیز در نظر داشتند. یعنی آنها را از یک مرحله فرهنگی پستتر به یک مرحله فرهنگی بالاتر راهبری كردند.
با این همه یمینی شریف كه در دو دهه ۴۰ و ۵۰ زیر فشار گرایشهای تندروانه با تحلیلهای همزمانی و در نتیجه نابهجایی زمانی یا پریشانی زمانی Anachrony قرار گرفت، در گفت و گو با روزنامه اطلاعات سال ۱۳۵۲ دغدغههای خود را از روند بازدارندههای ادبیات كودكان اینگونه بیان كرد: اکنون باید بنفع کشور و فرزندان کشور و به سود توسعه و ترقی این رشته از ادبیات فعالیتهای شایستهای انجام گیرد. ادبیات کودکان را در خط خود بیندازند و سادگی و صراحت و سلامت و روانی را در این آثار حفظ کنند و ادبیات کودکان را مانند خود کودکان پاک و ساده و بیآلایش نگاه دارند.
ادبیات کودکان را گودال تخلیه عقدههای وجود نکنند و آنچه را که از ناراحتی و غم و یاس و بدبختی و نفرت دارند در قالب کلمات مبهم و جملات پیچیده که بیشتر به لغز و معما شبیه است تا به داستانی یا شعری برای کودکان نریزند و دیگران را هم به پیروی از خود دعوت نکنند اگر دردی دلآزار و غمی جانکاه دارند، از وضع روزگار و اوضاع خود ناراضیاند، در کارهای خود شکست خورده و خیال گله و اعتراض و شكوه و شکایت دارند، آنها را در قالب نوشتههایی برای بزرگسالان بریزند و دست از سر ادبیات کودکان بردارند. کودک را با نوشتهها و محصولات فکر و دست خود امیداور و خوشبین بار آوریم تا بتوانیم به آیندهای که دوران شکوفا شدن قدرتها و استعداهای این نسل است خوشبین و امیدوار باشیم.[ ۱۸
و در نهایت نگاه خود را به ادبیات كودكان و نقش آن در تحول جامعه چنین بیان كرد: ادبیات كودكان پدیدهای است بسیار مهم و زیر بنای تحولات ذهنی و فكری و اجتماعی و علمی آینده كشور. ادبیات كودكان در ایران كه طی نیم قرن اخیر به وجود آمده به سرعت توسعه یافته و به پیشرفت غیر منتظرهای نائل آمده است.[ ۱۹
و در پایان باید گفت ادبیات كودكان ایران با همه نامهربانیها و فشارهای بیرونی كه در این چند دهه متحمل شده است، به همین سطح از رشد نیز نمیرسید، اگر پیشگامانی چون عباس یمینی شریف سازههای آن را درست در جای خود استوار نمیکردند.
https://www.bbc.com/persian/arts/story/2005/01/050126_pm-kianoush3 [۱]
محمود کيانوش، شعر کودک. ص ٣٦و ٣٧[۲]
عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ١٩[۳]
عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ١٩[۴]
عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ١٧[۵]
عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ١٨[۶]
عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ٢٤[۷]
رستاخيز، ش ۴۷۰(چهارشنبه ۲۶ آبان ۲۵۳۵): ۷.[۸]
صمد بهرنگي. مجموعه مقالهها. ص ١٢٥[٩]
صمد بهرنگي. مجموعه مقالهها. ص ١٢٥[١۰]
۱۱] صمد بهرنگی. مجموعه مقالهها. ص ١٢٥و ١٢٦
[۱۲] رستاخيز، ش ۴۷۰(چهارشنبه ۲۶ آبان ۲۵۳۵): ۷.
[۱۳] زندگینامهی جبار باغچه بان، جبار باغچه بان، مرکز نشر سپهر، مهر ١٣٥٦، ص ٥٣
[۱۴] Struwwelpeter
[۱۵] English Struwwelpeter, By Dr. Heinrich Hoffmann
[۱۶] از سرمقاله «معلم شما» در بازي کودکان، شماره ٨٥، ص ٢
[۱۷] تاريخ ادبيات کودکان / جلد ششم./ ص ٦٥١
[۱۸] اطلاعات، ص ١٩، پنج شنبه ١٥ آذر ماه ١٣٥٢، شماره ١٤٢٧٣
[۱۹] عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ٣٩