انسان طراز نوین
سالها پیش متفکرین اتحاد شوروی چشم اندازی را برای جامعه ایده ال خود تصویر می کردند که دران انسانهای پیروز بر مبارزه طبقاتی، با محو مالکیت خصوصی سرمایه و در جامعه عدالت اقتصادی واجتماعی، به خصایل والائی می رسند که همواره ارزوی بشریت بوده است. از خود گذشتگی، خلاقیت، تلاش صادقانه برای پیشرفت و بهبود جامعه، مهر به انسانها وعضویت فعال و مسولیت پذیر در جامعه مدنی، چنین بود خصایل اعضای جامعه جهانی متشکل ازآنچه "انسان های طراز نوین" می نامیدندش. جامعه شوروی خود دوام نیاورد تا به وعده خویش وفا کند، ولی درواقع انسانهای طراز نوین از دیرباز در طول تاریخ جوامع گوناگون بشری، علی رغم معضلات و دردهای فراوان، و شاید به خاطرهمان موانع، بوجود آمده اند
احسان یار شاطر انسانی طراز نوین در جامعه ایران بود. فردی از جنس فردوسی ها و سعدی ها و مولوی ها و دهخدا ها و نیما ها و پیرنیاها وهشترودی ها و بیرشک ها و افشارها و شهریاری ها و باغچه بان ها و یمینی شریف ها و توران میرهادی ها.انسانهائی که گوئی ازسیاره ای دیگر آمده بودند. پول و مقام و قدرت نه انگیزه شان می شد و نه ارضایشان می کرد. سازندگی و خدمت عشقشان بود و عمرشان وقف عشقشان
برخی از اینان عشق به زندگی، خوشبینی، خیراندیشی، فروتنی، هدفمندی و مهربانی و پر کاری را در محیطی مناسب و حمایت کننده فراگرفتند و گروهی دیگراین ارزشها را در اوج سختی ها و فاجعه ها و در مرز فنا و بقا درک نمودند و آگاهانه راه خود را گشودند. یار شاطر از این گروه بود. کسی که از یتیمی و بی سرپرستی در کودکی به با لاترین و موثرترین درجات خدمتگزاری به تاریخ و فرهنگ ایران رسید. همت بلند، اراده قوی و پشتکار بی قفه اوموجد پیدایش سازمانها ئی شد که ادبیات و فرهنگ در ایران را دگرگون کرد.عمر طولانی و ذهنی که تا مدت کوتاهی پیش از درگذشت او فعال و فکور بود، به او این فرصت کم نظیر را داد که دیدگاه تاریخی عمیقی به جهان و جامعه خود کسب کند و به درجه والائی از خصایل انسانی برسد. حالتی که تنها در شرایط بی نیازی روحی و بی باکی در رویاروئی با حقیقت حاصل می شود
پدرم، عباس یمینی شریف، به احسان یار شاطر بسیار احترام می گزارد و اورا دوست می داشت. این احساس او ناشی از برخوردهای تاثیر گزاری بود که در زندگی انها پیش امده بود. انها در دانشسرای مقدمانی و عالی با هم آشنا و هرکدام شیفته رشته ای از
ادبیات و فرهنگ ایران شدند. بنگاه ترجمه و نشر کتاب که به همت احسان یار شاطر تاسیس شد، ناشر کتاب "جزیره مرجان" ، ترجمه توسط عباس یمینی شریف شد. هرچند گاه همکاریهای فرهنگی پیش می آمد ولی به تدریج که کارشان در عرصه های متفاوت ادبی و فرهنگی متمرکز شد فرصت دیداردست نمی داد
در سال ۱۳۶۸ پدرم برای آخرین بار برای معالجه به امریکا آمد و بعد از مطلع شدن از لاعلاج بودن بیماری و زمان کوتاه باقی مانده از زندگی،عزم بازگشت به ایران داشت تا بقول خودش در خاک ری و در کوهپایه های البرز دفن شود. هر چند بروز نمی داد، ولی می دانستیم که درد و رنج بیماری و اندوه جدائی از فرزندان و نوه هائی که بسیار دوستشان می داشت، اورا می آزرد. روزی ازانروزها برای پدرم نامه ای رسید ازدوست قدیمی او آقای محسن دانا بهشتی. پدرم نامه را خواند و در ادامه، با خواندن نوشته دیگری که ضمیمه ان نامه بود، متاثر و منقلب شد. خواندن را تمام کرد و سرش را به علامت تسلیم و شگفتی تکان داد و انگار بار سنگینی از دوشش برداشته شده باشد، به آرامی گفت: چنین سخنانی از شخصی چون احسان یار شاطرچقدر ارزشمند است. نامه را از او گرفتم و خواندم. آقای بهشتی نوشته بود که چندی پیش یک جلد از کتاب "نیم قرن در باغ شعر کودکان" را برای احسان یار شاطر فرستاده و بهمراه نامه اش صفحاتی از فصلنامه "ایران نامه" را که در ان آقای یار شاطردرباره این کتاب و شاعرآن نوشته بود، ضمیمه کرده بود. در نوشته آقای یارشاطر نقش عباس یمینی شریف در پایه گزاری ادبیات کودکان به دقت بررسی وازاو بگونه ای تجلیل شده بود که از خواندن این نوشته من نیز متاثر شدم. انگار کارنامه خدمات فرهنگی پدرم در پایان کارو عمرش به امضا و تائید با لا رتبه ترین کارشناس فرهنگ و ادب ایران رسیده بود
چند ماه بعد، پس از فوت پدرم با اقای یار شاطر تماس گرفتم که از او برای ایراد سخن در مراسم یاد بودی که در دانشگاه کالیفرنیا در لوس انجلس برگزار می شد دعوت کنم. با مهر و بزرگواری دعوت مرا پذیرفت ودر این مراسم که با پشتیبانی و اجرای
زنده یاد ایرج گرگین برگزار شد، شرکت نمود و سخنان دلنشین و پرمعنائی را دربزرگداشت عباس یمینی شریف و دیگر خادمین فرهنگ ایران به زبان آورد. حالت آرام و متین و فروتن و پر مهرو فرهیخته او مرا بسیار یاد پدرم می انداخت
سالها بعد، زمانی که کتاب ارزشمند "احسان یار شاطر، در گفتگو با ماندانا زندیان"، توسط شرکت کتاب منتشر شد و ان را خواندم از شباهت زندگی کودکی و نوجوانی احسان یار شاطر و پدرم متعجب شدم. کودکانی که شاهد تلاشی خانواده خود بودند و از میان اشک و رنج و تحقیر راه خودرا به دانشسرای مقدماتی و عالی گشودند و به شدت شیفته فرهنگ میهن خویش شدند و پایه گزار خدمات بنیادی در عرصه کار خود شدند وراهی را در زندگی خود پیش گرفتند که برایشان افتخار و ارامش و رضایت آورد
احسان یارشاطر با خدمات بزرگی که به فرهنگ و ادب ایران کرد وبا اخلاقی که در کار و زندگی داشت از انسانهای طراز نوینی بود که هنوز در جامعه دردمند ما بوجود می آیند
احسان یار شاطر انسانی طراز نوین در جامعه ایران بود. فردی از جنس فردوسی ها و سعدی ها و مولوی ها و دهخدا ها و نیما ها و پیرنیاها وهشترودی ها و بیرشک ها و افشارها و شهریاری ها و باغچه بان ها و یمینی شریف ها و توران میرهادی ها.انسانهائی که گوئی ازسیاره ای دیگر آمده بودند. پول و مقام و قدرت نه انگیزه شان می شد و نه ارضایشان می کرد. سازندگی و خدمت عشقشان بود و عمرشان وقف عشقشان
برخی از اینان عشق به زندگی، خوشبینی، خیراندیشی، فروتنی، هدفمندی و مهربانی و پر کاری را در محیطی مناسب و حمایت کننده فراگرفتند و گروهی دیگراین ارزشها را در اوج سختی ها و فاجعه ها و در مرز فنا و بقا درک نمودند و آگاهانه راه خود را گشودند. یار شاطر از این گروه بود. کسی که از یتیمی و بی سرپرستی در کودکی به با لاترین و موثرترین درجات خدمتگزاری به تاریخ و فرهنگ ایران رسید. همت بلند، اراده قوی و پشتکار بی قفه اوموجد پیدایش سازمانها ئی شد که ادبیات و فرهنگ در ایران را دگرگون کرد.عمر طولانی و ذهنی که تا مدت کوتاهی پیش از درگذشت او فعال و فکور بود، به او این فرصت کم نظیر را داد که دیدگاه تاریخی عمیقی به جهان و جامعه خود کسب کند و به درجه والائی از خصایل انسانی برسد. حالتی که تنها در شرایط بی نیازی روحی و بی باکی در رویاروئی با حقیقت حاصل می شود
پدرم، عباس یمینی شریف، به احسان یار شاطر بسیار احترام می گزارد و اورا دوست می داشت. این احساس او ناشی از برخوردهای تاثیر گزاری بود که در زندگی انها پیش امده بود. انها در دانشسرای مقدمانی و عالی با هم آشنا و هرکدام شیفته رشته ای از
ادبیات و فرهنگ ایران شدند. بنگاه ترجمه و نشر کتاب که به همت احسان یار شاطر تاسیس شد، ناشر کتاب "جزیره مرجان" ، ترجمه توسط عباس یمینی شریف شد. هرچند گاه همکاریهای فرهنگی پیش می آمد ولی به تدریج که کارشان در عرصه های متفاوت ادبی و فرهنگی متمرکز شد فرصت دیداردست نمی داد
در سال ۱۳۶۸ پدرم برای آخرین بار برای معالجه به امریکا آمد و بعد از مطلع شدن از لاعلاج بودن بیماری و زمان کوتاه باقی مانده از زندگی،عزم بازگشت به ایران داشت تا بقول خودش در خاک ری و در کوهپایه های البرز دفن شود. هر چند بروز نمی داد، ولی می دانستیم که درد و رنج بیماری و اندوه جدائی از فرزندان و نوه هائی که بسیار دوستشان می داشت، اورا می آزرد. روزی ازانروزها برای پدرم نامه ای رسید ازدوست قدیمی او آقای محسن دانا بهشتی. پدرم نامه را خواند و در ادامه، با خواندن نوشته دیگری که ضمیمه ان نامه بود، متاثر و منقلب شد. خواندن را تمام کرد و سرش را به علامت تسلیم و شگفتی تکان داد و انگار بار سنگینی از دوشش برداشته شده باشد، به آرامی گفت: چنین سخنانی از شخصی چون احسان یار شاطرچقدر ارزشمند است. نامه را از او گرفتم و خواندم. آقای بهشتی نوشته بود که چندی پیش یک جلد از کتاب "نیم قرن در باغ شعر کودکان" را برای احسان یار شاطر فرستاده و بهمراه نامه اش صفحاتی از فصلنامه "ایران نامه" را که در ان آقای یار شاطردرباره این کتاب و شاعرآن نوشته بود، ضمیمه کرده بود. در نوشته آقای یارشاطر نقش عباس یمینی شریف در پایه گزاری ادبیات کودکان به دقت بررسی وازاو بگونه ای تجلیل شده بود که از خواندن این نوشته من نیز متاثر شدم. انگار کارنامه خدمات فرهنگی پدرم در پایان کارو عمرش به امضا و تائید با لا رتبه ترین کارشناس فرهنگ و ادب ایران رسیده بود
چند ماه بعد، پس از فوت پدرم با اقای یار شاطر تماس گرفتم که از او برای ایراد سخن در مراسم یاد بودی که در دانشگاه کالیفرنیا در لوس انجلس برگزار می شد دعوت کنم. با مهر و بزرگواری دعوت مرا پذیرفت ودر این مراسم که با پشتیبانی و اجرای
زنده یاد ایرج گرگین برگزار شد، شرکت نمود و سخنان دلنشین و پرمعنائی را دربزرگداشت عباس یمینی شریف و دیگر خادمین فرهنگ ایران به زبان آورد. حالت آرام و متین و فروتن و پر مهرو فرهیخته او مرا بسیار یاد پدرم می انداخت
سالها بعد، زمانی که کتاب ارزشمند "احسان یار شاطر، در گفتگو با ماندانا زندیان"، توسط شرکت کتاب منتشر شد و ان را خواندم از شباهت زندگی کودکی و نوجوانی احسان یار شاطر و پدرم متعجب شدم. کودکانی که شاهد تلاشی خانواده خود بودند و از میان اشک و رنج و تحقیر راه خودرا به دانشسرای مقدماتی و عالی گشودند و به شدت شیفته فرهنگ میهن خویش شدند و پایه گزار خدمات بنیادی در عرصه کار خود شدند وراهی را در زندگی خود پیش گرفتند که برایشان افتخار و ارامش و رضایت آورد
احسان یارشاطر با خدمات بزرگی که به فرهنگ و ادب ایران کرد وبا اخلاقی که در کار و زندگی داشت از انسانهای طراز نوینی بود که هنوز در جامعه دردمند ما بوجود می آیند